اخلاق حرفه اي
اخلاق حرفه اي
در حيطه علوم پزشکي

     اخلاق عبارت است از يك سلسله خصلتها و سجايا و ملكات‏اكتسابى كه بشر آنها را به‏عنوان اصول اخلاقى مى‏پذيرد يا به‏عبارت ديگر قالبى روحى براى انسان كه روح انسان در آن كادر و طبق آن طرح و نقشه ساخته مى‏شود. در واقع اخلاق‏ چگونگى روح انسان است.

    فلسفه اخلاق
    در فلسفه اخلاق درباره مسائلى از اين قبيل بحث مى‏شود:
اساسا اخلاق چيست؟ كار اخلاقى چيست؟ معيار فعل اخلاقى‏چيست؟ ريشه ارزش اخلاقى چيست؟ مفاهيم اخلاقى چه نوع‏مفاهيمى است؟ مبادى فعل اخلاقى كدام است؟ آيا فعل اخلاقى‏غايتمند است؟ اخلاق مطلق است‏يا نسبى؟ رابطه اخلاق و اعتقاد چيست؟ رابطه اخلاق و دين چگونه است؟ و...
   بر اين‏اساس مى‏توان گفت فلسفه اخلاق بررسى عقلانى و تحليلى درباب مفاهيم و تعابير و معيارها و افعال و ... اخلاقى است.
 
      - كاربرد فلسفه اخلاق
    فلسفه اخلاق سبب روشن شدن زواياى متعدد اخلاق ازقبيل چيستى فعل اخلاقى، معيار ارزش اخلاقى و ... مى‏گردد.
    براين اساس متوليان تربيت اخلاقى در جامعه، مسير، جهت،روشها و امكانات مورد نياز براى تربيت اخلاقى را متناسب با يافته‏هاى فلسفه اخلاق در نظر گرفته و فراهم مى‏كنند. براى مثال‏اگر كسى اخلاق را از مقوله محبت‏يا علم و يا . .. بداند قطعا حكم به تلاش براى برقرارى محبت در دلها يا افزايش تعليم،علم و يا... در جامعه خواهد داد. پس جهت، مسير و ... استقراراخلاق در جامعه، مبتنى بر موضعگيرى خاص ما در فلسفه‏اخلاق است. 
 
   اخلاق،فلسفه اخلاق و حوزه‏هاى معرفتى
 
     - اخلاق و دين
   به پيوند اخلاق و دين مى‏توان از جهات مختلفى توجه كرد ازجمله اينكه:
   الف - دين مى‏تواند بنياد اخلاق باشد و از اين طريق مى‏تواندآن را ضمانت كند.
   اساسا اگر قرار است اخلاق به‏طور كامل‏تحقق يابد بايد براساس دين و با تكيه بر دين (معرفة‏ا...) باشد.قدر مسلم اين است كه دين حداقل به‏عنوان پشتوانه براى اخلاق‏بشر ضرورى است.
   چرا كه اولا تاريخ و تجربه نشان داده آنجاكه دين از اخلاق جدا شده، اخلاق خيلى عقب مانده است.
   ثانيا دين به راحتى مى‏تواند انضباط هاى اخلاقى محكم و پولادين رابه‏وجود آورد.
   ثالثا به‏عنوان مؤيد مى‏توان گفت‏حتى بعضى ازمتفكران كه در مبحث اخلاق به تامل پرداخته‏اند به اين مسئله‏اذعان دارند كه دين بهترين پشتوانه براى اخلاق است; براى‏مثال داستايوفسكى نويسنده روسى مى‏گويد: «اگر خدا نباشدهمه چيز مباح يا مجاز است.» 
   ب - وجود اخلاق و نياز بشر به آن، دليلى بر نياز به دين ‏است.
   بدين بيان كه انسانها هرگز بدون اخلاق نمى‏توانند زندگى‏كنند، جامعه بشرى لزوما نيازمند اخلاق است. از طرف ديگراخلاق مورد نياز جوامع بشرى بايد اخلاقى همه‏جانبه و با مبنا و پايه و اساسى محكم باشد. اين نوع اخلاق نيز تنها با وجود دين‏و معنويت دينى امكان‏پذير است كه بهترين تغذيه‏كننده چنين‏اخلاقى است و تنها راه آن است. پس بشر به دين نيز محتاج ونيازمند است. حتى بايد افزود كه اين نياز و احتياج‏هميشگى و دايمى است چرا كه بشر همواره نيازمند اخلاق است.
 
     -  اخلاق و علم‏النفس فلسفى: اخلاق و ملكات، سازنده‏هويت انسان
    منشا و مبداء برخى از مباحث علم‏النفس فلسفى وانسان‏شناسى فلسفى را مى‏توان در اخلاق جست‏وجو كرد.
    اخلاق و مباحث اخلاقى مى‏توانند موادى را براى برخى مباحث‏علم‏النفس فلسفى فراهم آورند. براى مثال يكى از پرسشهايى كه‏با عنايت‏به اخلاق و مباحث آن در علم‏النفس فلسفى قابل طرح‏است اين است كه رابطه خلقيات و ملكات با انسان چيست؟ اخلاق چه نسبتى با هويت انسان دارد؟
    در پاسخ به اين پرسش، دو نظريه مطرح شده است:
 
    نظريه‏اول مبتنى بر اصالت ماهيت است و معتقد است كه انسان از آغازتولد، از ماهيتى معين برخوردار است. انسان در آغاز تولد،فى‏نفسه، ذاتى ويژه دارد كه هسته اصلى هويت اوست و سپس‏در طى ادوار زندگى خلقياتى را نيز در حول و حوش اين هسته‏ ماهوى كسب مى‏كند. اين خلقيات عارض بر شخصيت انسان‏هستند و مانند شاخ و برگهاى تنه او به‏حساب مى‏آيند. در اين‏ديدگاه، انسان هويتى جدا از نظر ملكات خود دارد و ملكات برهويت انسان عارض مى‏شوند.

    نظريه دوم كه مبتنى بر اصالت وجود است معتقد است كه‏اساسا ماهيت‏يك امر اعتبارى است و هرگز نمى‏تواند از عينيت‏برخوردار باشد، ازاين‏رو انسان با «وجود»ش به اين دنيا گام‏مى‏نهد.

    پس فرض اصلى نظريه اول فرض باطلى است. البته اين‏وجود آغازين انسانى به يك معناى خاص داراى ماهيت است،بدين معنا كه وجود انسان داراى حد و مرز است. از طرف‏ديگر، وجود (و نه ماهيت) آغازين انسان، وجودى ضعيف و نامتعين است. اين وجود نسبت‏به ملكات و خلقيات و ... بالقوه‏مى‏باشد و در طريق شدن براى به فعليت رساندن وجود نامتعين ‏و ضعيف خويش است. پس انسان با تمام وجود و هويت‏ خوددر مسير تكامل و شكوفايى قرار مى‏گيرد و با تمام وجود، درگيرشدن و صيرورت مى‏شود.

   گامهاى شدن انسان و تشكيل هويت‏او همانا اخلاق و ملكات است. ملكات پله‏هاى هستى و هويت‏انسان است كه خود در آنها گام مى‏زند و ارتقاى جوهرى (ونه‏عرضى) مى‏يابد. بر اين اساس خلقيات، سازنده هويت انسان وماهيت او و اين امور، همانا فعليتهاى جوهرى هستند.

   انسان باكسب خلقيات، بودن و هويت‏خود را تحقق مى‏بخشد، نه آنكه‏عوارض و او صافى سطحى برخود بيفزايد. رابطه اخلاق با انسان‏مانند رابطه عكسها با ديوار يك اتاق نيست‏بلكه مانند تحولات‏آتى است كه در وجود يك بذر رخ مى‏دهد. 

برگرفته شده از http://www.balagh.net/persian/akhlaq/index.htm

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ شنبه 19 آذر 1390برچسب:, توسط واحد اخلاق حرفه ای |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.